نگاهت عجب داغ عاشق کشی بر دلم میگذارد
تو را هر که خواهد به دریای آتش قدم میگذارد
هر چه خواهی بسوزا ، دل هراسی ندارد
عاشق واقعی خود تن به آتش سپارد
دل به دام افتاد پس هر چه بادا باد آب گذشته از سر من
آتشی بر جانم بی هوا افتاد شعله زد بر باور من
ای غم شیرین ای زخم دیرین سازگارم با این درد سنگین
عشق تو شد مرا دین و آئین دیدنت شد نمازم
با تو من میبینم خواب رنگین خواب رویای فرهاد و شیرین
من نمیسازم آهنگ غمگین گر برقصی به سازم
نظر خود را بنویسید