من برم هیشکی تنها نمیشه بغضی ابری برام وا نمیشهطفلکی مادرم بعد من حتما افسرده میشهکاش میشد اینو لااقل بدونی موندم اینجا که تنها نمونیعاشقم واقعا نه از این عشقای یک قرونیزندگی عین دریای بی آب من همش راه میرم بی تو تو خوابمثل یک کوری ام که عصاشو داده به دست یک کرم شب تابآخه تو چی میدونی ازم که رو تنم جای چنگال گرگهپا گذاشتم رو قلبم که له شم ما کوچکا خدامون بزرگهمن برم هیشکی تنها نمیشه بغضی ابری برام وا نمیشهطفلکی مادرم بعد من ...بچگیم توپ چهل تیکه بودم ته اون کوچه تاریکه بودمخیلی سالا گذشت تا دلم ریشه زد تو وجودمخیلی سالارو یادم نمونده دورمم خیلی آدم نموندهمن هنوز حرف دارم با چشات درد و دل کم نموندهزندگی عین دریای بی آب من همش راه میرم بی تو تو خوابمثل یک کوری ام که عصاشو داده به دست یک کرم شب تابآخه تو چی میدونی ازم که رو تنم جای چنگال گرگهپا گذاشتم رو قلبم که له شم ما کوچکا خدامون بزرگه
نظر خود را بنویسید