ما چون دو دریچه روبروی هم
آگاه ز هر بگومگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینه ی بهشت، اما ... آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته هست
زیرا یکی از دریچه ها بسته هست
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد
نظر خود را بنویسید