می سپاری باز چشاتو به بارون پاییز
می شینی توی بالکن و فرصت نمیدی
پا روی پا میذاری و سیگار و هر شب
با دامن کوتاهی که تازه خریدی...
دل می بری از یه بلوک با موج موهات
اندام تو پر پیچ و تاب و خیلی خاصن
نور اتاق خوابت شده خورشید اینجا
یه اکباتان دیگه تو رو خوب می شناسن
تو دختر جذاب این گوشه ی شهری
با هر کسی غیر از خودت انگار که قهری
ناخواسته از هر کی نخوای دل می بری تو
از چهره های سینما جذاب تری تو
وقتی زمستون میشه من از پشت شیشه
سر می کشم توی اتاق خوابت همیشه
تو ساختمون روبرو باز نور مهتاب
می تابه رو اندام تو آهوی کم خواب
اون دختره که با همه مغرور و سرده
حتی زنای کوچه رم دیوونه کرده
چی میشه که سالی یه بار شاید بخنده
هم خوشگله هم خوش لباس هم قد بلنده
نظر خود را بنویسید