تا کجا نگاه شب به شهر من ببارد
گریه ها به عادت شبانه ام سپارد
آخرین صدای پشت سر تویی
ای صدا هوای این سفر تویی
چشمم از نگاه تو جداست
گیسویت در خاطره رهاست
یک قدم به پایان ماجراست
کجایی ،کجایی
ای هراس شب بگو
دامنش کجا کشم
آخرین سراب من
آسمان چشم او
در دلم هوای بی قرار بودنت
بی رمق به شوق آرزوی دیدنت
میدوم تا دل شب سیاه و حسرت ندیدنت
من میروم به سرزمین هستی رسیدنت
من میشوم مسافر قطار بودنت
چشمم از نگاه تو جداست
گیسویت در خاطره رهاست
یک قدم به پایان ماجراست
کجایی،کجایی
ای هراس شب بگو
دامنش کجا کشم
آخرین سراب من
آسمان چشم او
نظر خود را بنویسید